اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت