دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود