شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی