پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی