با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی