امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی