مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟