و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود