الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود