میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود