آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود