تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی