همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست