و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم