ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم