شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قافله‌گردانی

اینک زمان، زمان غزل‌خوانی من است
بیتی‌ست این دو خط که به پیشانی من است

هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن
این میهمانی تو نه... مهمانی من است!

غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کرده‌ای
این‌ها چراغ‌های چراغانی من است

هفتاد سر از این همه، با من برادرند
اما دو سر از این همه، قربانی من است

نذر من است و از پی احیای دین حق
خونِ دو چشم خانۀ بارانی من است

ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو
تا نوبت بهار گُل‌افشانی من است

ما را چو آفتاب به شامَت کشانده‌ای
اینک زمان قافله‌گردانی من است...