ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم