خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده