حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهی دستم؟
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخِ اعتبارها
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد