تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟