پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی