تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين