میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی