ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم