آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند