پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها