عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
چه جای شکوه که با آسمان قرار ندارم
شکسته قفلِ قفس، جرأت فرار ندارم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار