قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده