ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده