ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده