میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی