ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند