همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست