ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند