روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست