میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی