آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را