همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر