ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد