میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی