سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام