ز عمق حنجره بر بام شب اذان میگفت
حدیث درد زمین را به آسمان میگفت
خوش باد نوایی که تواَش نغمهزن آیی!
صد سینه صدف داری اگر در سخن آیی!
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
اگرچه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست
چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست