ز عمق حنجره بر بام شب اذان میگفت
حدیث درد زمین را به آسمان میگفت
خوش باد نوایی که تواَش نغمهزن آیی!
صد سینه صدف داری اگر در سخن آیی!
اگرچه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست
چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد