فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
چقدر ریخته هر گوشه و کنار، غم اینجا
نشسته روی دو زانو امام، هر قدم اینجا
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی!
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد