نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد