عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم