ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم