آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد