میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد