بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته